ظهورسازمانهای اجتماعی وگسترش روزافزون انها یکی از خصیصه های بارز تمدن بشری است .
وبه این ترتیب وبا توجه به عوامل گوناگون مکانی و زمانی و ویژگیها و نیازهای خاص هر جامعه هر روز بر تکامل و توسعه این سازمانها افزوده می شود .بدیهی است هر سازمان اجتماعی برای نیل به اهدافی طراحی شده و با توجه به ساختارش نیازمند نوعی مدیریت است . یکی از پیامدهای مهم در هم ریخته شدن نظام ارزشی غرب حاکم شدن مکتب اصالت نفع بر روند فعالیتهای اقتصادی و تولید است .معتقدین به این مکتب یک عمل را تا انجا درست قلمداد میکند. که برای فرد یا افرادی بیشترین خوشی و اسایش را به بوجود اورد به بیان دیگر ملاک درستی یک عمل نتایج ان است نه شیوه انجام ان عمل.
تعریف مدیریت
مدیریت فرایند به کارگیری مؤثرو کارآمد منابع مادی وانسانی در برنامه ریزی سازماندهی بسیج منابع وامکانات هدایت و کنترل است که برای دستیابی به اهداف سازمانی و بر اساس نظام ارزشی مورد قبول صورت می گیرد.
واقعا باید گفت ؛که در ابتدا انسانها درباره مدیریت چقدر میدانند؟دانش مدیریت تا چه حد علمی است و آیا مدیریت علم است یا هنر؟ بخشی از مدیریت را میتوان از طریق مدریت آموزش فرا گرفت و بخشی دیگررا ضمن کار باید آموخت در واقع بخشی را که با آموزش فرا گرفته می شود علم مدیریت است . و بخشی را که موجب به کار بستن اندوختها در شرایط گوناگون می شود هنر مدیریت می نامند. «به عبارتی دیگر سخن علم دانستن است و هنر توانستن .»
نظریه نقشهای مدیریتی
جدیدترین نظریه مدیریت نظریه نقشهای مدیری است اساس این نظریه این است که آنچه را مدیر انجام میدهد باید ملاحظه نمود و بر پایه چنین ملاحظاتی فعالیتها یا نقشهای مدیری را معین کرد . آدیزس (adizes ) با مطالعه مدیریت برای اداره موثرهر سازمان چهارنقش « مدیر تولید ـ اجرای ـ ابداعی و ترکیبی » را لازم میداند هر یک از این نقشهای مدیری با یکی از خرده سیستم و یک سیستم اجتماعی ارتباط دارد . زیرا هر نوع سازمانی خواه بازرگانی،صنعتی یا اداری یک سیستم اجتماعی است و بیشتر خرده سیستم های اجتماعی مرکب از خرده سیستم های به هم پیوسته زیادی هستند . که شامل خرده سیستم های انسانی ، اجتماعی ، اداری ، ساختاری ، اطلاعاتی ، تصمیم گیری و تکنولوژی اقتصادی است . ادریزس این چنین استدلال می کند که به طور کامل هر چهار نقش را ایفا کنند و هیچ گونه سبک مدیری غلط نداشته باشند اندکند زیرا چنین مدیری باید تکنسینی عالی ، رئیس ،مبتکر و نیز ترکیب کننده باشد. هر مدیری با توجه به نوع کار سطح سازمان و شرایط محیطی به درجاتی از مهارتها ی مدیری نیاز دارد . مدیریت به شکل یک هرم است که در پایین ان عالی ،در وسط میانی ، در بالا عملیاتی ؛مدیران عملیاتی ،این مدیران سرشان بسیارشلوغ است و مراجعه مکرر افراد موجب انقطاع کارشان می شود . و اغلب مجبورند برای نظارت در رفت وامد باشند و برای پرسنل خود ماموریتهای کاری خاص تعیین کنند وبا برنامه عملیاتی تفصیلی کوتاه مدت طرح ریزی کنند.
مدیران میانی؛ انها به طور مستقیم به مدیریت رده بالا گزارش میدهند کارشان مدیریت بر سرپرستا ن است و نقش حلقه واسطی را میان مدیریت عالی و مدیران عملیاتی به عهده دارند بیشتر وقتها به تحلیل دادهها ،اماده کردن اطلاعات برای تصمیم گیری تبدیل تصمیمهای مدیریت عالی به پروژههای معیین برای سرپرستان و جهت دادن به نتایج کار مدیران عملیاتی است . مدیریت عالی ؛ مدیری که در نقشهای عملیاتی و میانی موفق بوده و عملکرد کلی واحدهای عمده را ارزیابی می کنند و درباره موضوعات و مسائل کلی با مدیران سطح پایین به تبادل نظر می نشینند و بیشتر وقتشان را با همکاران یا افراد خارج از سازمان واندک زمانی را با افراد زیردست می گذرانند .
هرمدیری باید خلاقیت داشته باشد خلاقیت یعنی به کارگیری توانایهای ذهنی برای ایجاد یک فکر یا مفهوم جدید تداوم حیات سازمانها به باسازی انها بستگی دارد؛ باسازی سازمانها از طریق هماهنگ کردن اهداف یاـ وضعیت روز و اصلاح و بهبود روشهای حصول این اهداف انجام می شود .
ماکسیم گورکی می گوید :اگر کار تفریح باشد زندگی لذتبخش است و اگر وظیفه باشد زندگی بردگی است .
خلاقیت مدیران
هر مدیری باید خلاقیت داشته باشد خلاقیت یعنی به کارگیری توانای های ذهنی برای ایجاد یک فکر یا مفهوم جدید . تداوم حیات سازمان ها به باسازی آنها بستگی دارد باسازی سازمان ها از طریق هماهنگ کردن اهداف با وضعیت روز و اصلاح و بهبود روش های حصول این اهداف انجام می شود .
چه کسی خلاقیت و نوآوری می کند ؟
هر انسان مدیر یا غیرمدیری از استعداد خلاقیت برخوردار است بنابرین نباید خلاقیت فقط در انحصار مدیران خاصی باشد زیراآنچه که محکمتر از وجود استعداد خلاقیت است جلوگیری از عوامل بازدارنده ظهور آن است که در صورت آزاد سازی ذهن از پیش فرض ها و الگو های زنجیرهای ذهنی در مدت کوتاهی توان خلاقیت و به کارگیری فکر های نو در عمل را می توان دو برابر افزایش داد.
مدیریت موفق و مؤثر
مدیریت موفق و مؤثر عبارت است ؛ از کسب اهداف سازمانی یا چیزی بیش از آن . « ویلیام جمیز» با تحقیقی که درباره انگیزش انجام داد ، به این نتیجه رسید که کارکنان ساعتی ، تقریباً با میزان کاری در حدود20الی 30 درصد توانایی یشان می توانستند شغل خود را حفظ کنند و اخراج نشوند؛ این تحقیق همچنین نشان داد که اگر کارکنان، انگیزش بیشتری داشته باشند تفریباً با 80 الی 90 درصد توانای خود، کارمی کنند . مدیری که بتواند حداقل کار مورد قبول را با استفاده از امکانات مدیری مانند : توبیخ ، کسر حقوق و .... فراهم سازد ؛ مدیر موفق نامیده می شود ولی مدیر مؤثر کسی است که بتواند 80الی 90درصد توانای های افراد را به کار گیرد .
چگونه می توان مدیرموفق ومؤثری بود ؟
برای موفق و مؤثر بودن ، توانای های ذاتی و اکتسابی معینی لازم است . مدیر مؤثر نیاز به توانای های فنی ، انسانی ادراکی ، طراحی و حل مسائل دارد . یک مدیر موفق ، نگرش و انگیزه های معینی دارد. پاداش های سازمانی (اضافه حقوق ، ارتقاء و ...) و جو سازمانی بر انگیزه و انگیزش وی اثر دارد . یکی دیگر از موفقیت ، رویدادهای پیش بینی نشده وامدادهای غیبی است ؛ زیرا همیشه توانای های افراد نیست که برای ایشان موفقیت می اورد . بررسی میزان موفقیت و مؤثر بودن هر مدیر بر اساس دیدگاه و معیارهای سازمانی صورت می گیرد .
برنامه ریزی
هنگامی که آدمی در مسیر رشد عقلانی خود به ضرورت برنامه ریزی در زندگی خویش پی برد، آن را در نظام های اجتماعی به عنوان ابزاری در خدمت مدیریت و رهبری ، مورد توجه قرار داد و امروز می بینیم که ساختار وجودی سازمان ها پیچیده گشته اند ، که بدون برنامه ریزی های دقیق نمی توانند به حیات خود تداوم بخشند.
تعریف برنامه ریزی
برای دست یافتن به هدف مورد نظر ، باید قبل از تلاش فیزیکی یا اقدام به انجام کار، تلاش ذهنی یا برنامه ریزی کافی صورت بگیرد.« برنامه ریزی شالودۀ مدیریت را تشکیل می دهد ».
فلسفۀ و ضرورت برنامه ریزی
فلسفۀبرنامه ریزی به عنوان یک نگرش و راه زندگی که متضمن تعهد به عمل بر مبنای اندیشه ، تفکر و عزم راسخ به برنامه ریزی منظم و مداوم می باشد ، بخش انفلاک ناپذیر مدیریت است؛ فرد و سازمان برای رسیدن به اهداف خویش نیاز به برنامه ریزی دارند ، بنابراین ضرورت برنامه ریزی ، برای رسیدن به جز ئیترین اهداف یک واقعیت انکار ناپذیر است . نیاز به برنامه ریزی از این واقعیت نشأت گرفته است .« همۀ نهادها در محیطی متحول فعالیت می کنند».
سازماندهی
انسان ذاتاً کنجکاو است با حواس پنجگانۀ خود به جستجو در دنیای اطرافش پرذاخته تلاش می کند تا مشاهداتش را در قالب های منسجم نظم بخشد . انسان امروزی نه تنها نیمی از روزش را به همکاری در تلاش های گروهی می گذراند بلکه نیم دیگر را به تماشای تلویزیون ، خواندن روزنامه و کتاب یا به مجامع عمومی برای سرگرمی سپری می کنند که همگی حاصل تلاش گروهی انسانها در واحدهای سازمانی است . نظریه پردازان سازمان از حوزه های گوناگون نظیر : مدیریت ، روانشناسی ، جامعه شناسی ، علوم سیاسی، اقتصاد، مردم شناسی، مهندسی ، مدیریت بیمارستانی و ... پدید آمده اند و هر یک چیزی براین موضوع افزوده اند .
تعریف سازماندهی
سازماندهی ، فرایندی است که طی آن تقسیم کار میان افراد وگروه های کاری و هماهنگی میان آنان ، به منظور کسب اهداف صورت می گیرد .
انواع مختلف سازماندهی
روش های بسیار متفاوتی برای دسته بندی سازمان ها هست ؛ سازمان رسمی و سازمان غیر رسمی
سازمان رسمی وغیر رسمی :سازمان رسمی را مسؤلین به طور قانونی بنیانگذاری و تصویب می کنند و در آن تعداد مشاغل ، حدود وظایف و اختیارات و چگونگی انجام آن مشخص می شود . ساختارهای رسمی در واقع تخیلی هستند زیرا سازمان آن گونه که پیش بینی عمل نمی کند ؛ اما سازمان های غیررسمی بیانگر حالت واقعی است، یعنی چگونگی عمل سازمان را به طور واقعی نشان می دهد . بعد از انکه ساختار رسمی ایجاد می شود ، سازمان غیر به طور طبعیی در چارچوب آن پدیدار میگردد؛ سازمان غیر رسمی حاصل تعامل اجتماعی مداوم است و ساختار رسمی تعدیل ، تحکیم یا گسترش می دهد .
تعریف سازمان رسمی
در سازمان رسمی ، مدیر روابط سازمانی را به طور مکتوب و به کمک نمودار با دقت هر چه بیشتر برای کارکنان تشریح می کند . تغیرات بعدی در صورت لزوم می تواند به طور رسمی یا غیر رسمی انجام شود .
تعریف سازمان غیر رسمی
دراین سازمان ، مدیر روابط سازمانی را به طور شفاهی برای کارکنان توضیح می دهد و این روابط را بر حسب نیاز تغییر می دهد .
برنامه ریزی فرایندی است که به موجب آن شما آینده خود را دائماً می سازید « روجرفریتز»
در زمان تدریس در دانشگاه پرینستون دکترحسابی تصمیم میگیرد سفره هفتسینی برای اینشتین و جمعی از بزرگترین دانشمندان دنیا بچیند و آنها را برای سال نو دعوت کند. ایرج حسابی میگوید: پدر خودش کارتهای دعوت را طراحی میکند و حاشیه آن را با گلهای نیلوفر که زیر ستونهای تختجمشید هست، تزئین میکند و منشأ و مفهوم این گلها را هم توضیح میدهد چون میدانست وقتی ریشه مشخص شود، برای طرف مقابل دلدادگی ایجاد میکند. پروفسور حسابی میگوید: برای همه کارت دعوت فرستادم و چون میدانستم اینشتین بدون ویولونش جایی نمیرود، تاکید کردم که سازش را هم با خود بیاورد.همه سر وقت آمدند اما اینشتین 20 دقیقه دیرتر آمد و گفت چون خواهرم را خیلی دوست دارم، خواستم او هم جشن سال نو ایرانیان را ببیند.من فورا یک شمع به شمعهای روشن اضافه کردم و برای میهمانان توضیح دادم که ما در آغاز سال نو به تعداد اعضای خانواده شمع روشن میکنیم و این شمع را هم برای خواهر شما اضافه کردم.پس از یکسری صحبتهای عمومی اینشتین از من خواست که با دمیدن و خاموش کردن شمعها، جشن را شروع کنم. من در پاسخ به او گفتم ایرانیها در طول تمدن 10 هزار سالهشان حرمت نور و روشنایی را نگه داشتهاند.بعد با شیرینیهای محلی از مهمانان پذیرایی میکند و کوک ویولون اینشتین را عوض میکند و یک آهنگ ایرانی مینوازد. همه از این آوا متعجب میشوند و از ایشان توضیح میخواهند.او میگوید موسیقی ایرانی یک فلسفه، یک طرز تفکر و بیان امید و آرزوست.اینشتین میخواهد که قطعه دیگری بنوازد. پس از پایان این قطعه که بلندتر انتخاب شده بود اینشتین که چشمهایش را بسته بود چشمهایش را باز کرد و گفت: دقیقا من هم همین را برداشت کردم و بعد بلند شد تا سفره هفت سین را ببیند.پس از دیدن و شنیدن علت انتخاب بخشهای گوناگون سفره همه از دیدن کاسه آب روی میز که در آن یک نارنج قرار دارد متعجب میشوند. ایشان برای میهمانان توضیح میدهد که این کاسه 10 هزار سال قدمت دارد. آب نشانه فضا و نارنج نشانگر کره زمین است و این بیانگر معلق بودن کره زمین در فضا است. اینشتین رنگش میپرد، عقب عقب میرود و روی صندلی مینشیند. از او میپرسند که چه اتفاقی افتاده است؟ میگوید ما در مملکت خودمان چند صد سال پیش دانشمندی داشتیم که وقتی این حرف را زد کلیسا او را به مرگ محکوم کرد اما شما از 10 هزار سال پیش این مطلب را به زیبایی به فرزندانتان آموزش میدهید. بعدها اینشتین به من گفت وقتی برمیگشتم به خواهرم گفتم حالا میفهمم معنی یک تمدن 10 هزار ساله چیست. ما برای کریسمس به جنگل میرویم، درخت قطع میکنیم و بعد با گلهای مصنوعی آن را زینت میدهیم اما وقتی از جشن سال نو ایرانیها برمیگردیم همه درختها سبزند و در کنار خیابان گل و سبزه روییده است.
گاهشماری ایرانی و نخستین آموزه مدیریتی: آیا میدانستید که هر سال در جهان 300 میلیون نفر نوروز را جشن میگیرند؟ جشن همتای واژه عید در زبانهای ایرانی «جَشَن» یا «یَسن» و به معنای ستایش و نیایش است. نخستین روز سال در گاهشماری ایرانی روز یکم فروردین ماه یا اورمزدروز از ماه فروردین نام دارد و به دلیل پیشرفتهای گاهشماری توسط نیاکان خردمند ما بسیار مورد توجه بوده است.جالب است که تقویم ایرانی در میان تقویمهای موجود به لحاظ قدمت و دقت اندازهگیری در بالاترین جایگاه قرار داشته و دارد و اگر نکته بین باشیم نخستین آموزه مدیریتی همین سیستم گاهشماری است و پرسش این است که چگونه در بیش از سه هزار سال پیش دقت و درستی اندازهگیری تا به این اندازه بالا و درست بوده اما اکنون با همه پیشرفتها تا به این اندازه در سنجشها بیدقتی و خطا وجود دارد.
رسوم نوروزی از آغاز پیدایش نوروز تا کنون رسوم فراوانی وارد این جشن کهن شده که مهمترین آن رسم کهن چیدن سفره هفت سین است. درباره سفره هفتسین روایات گوناگونی وجود دارد که بسیاری از آنها نشان از وجود عقلانیت و خردمندی در اقوام ایرانی است. در یکی از این روایات آمده که هفتسین از هفت محصول زمینی گزیده میشود تا از نعمتهایی که خداوند به انسان بخشیده است سپاسگزاری شود.در این باره نظری وجود دارد که از دیدگاه مدیریتی و بهویژه مدیریت محصولات کشاورزی و دامی بسیار پرمعنی و به نظر شاهکار خردمندی و عقلانیت نیاکان خردمند ما است.در این روایت آمده که هفتسین در واقع سبز کردن هفتگونه سبزی (حبوبات) چند روز پیش از آغاز سال نو بوده است. هر کدام از آنها که بهتر رشد میکرده می گفتند امسال سال گندم یا سال جو است و آن را بیشتر می کاشتند و به زبان امروزی یعنی پیش از دانستن نتیجه آزمایش محصول، به تولید انبوه آن محصول نمیپرداختند.
کاتلر چه میگوید در این باره کاتلر در فصل 11 کتاب مدیریت بازاریابی بانام – تکوین و تولید کالاهای جدید- به مدلی هشت مرحلهای اشاره میکند. کاتلر گامهایی را مطرح میکند که طی آن از ایدهزایی تا تجاریسازی را در فرآیندی منطقی تشریح میکند و با دلیل اثبات میکند که برای عرضه محصولات جدید پس از ایدهزایی و غربال ایدهها و طی کردن مراحل مفهومیابی و تحلیلهای فنی- مالی- و تجاری باید نمونهای محدود از محصول را در بازاری کوچک آزمون کرد و در صورت رسیدن به پاسخ شایسته و مطلوب به تولید انبوه آن محصول پرداخت و این همان کاری است که هر سال پدران ما درباره محصولات کشاورزی که مهمترین و حیاتیترین محصول تولیدی آن دوره بوده انجام میدادند و در اینجا میتوان با گفتههای دکتر حسابی همنوا شد که: بهراستی حکمت کهن و دانش امروز چه انطباقی با یکدیگر دارند.
هفتسین مدیریت در پایان پیشنهاد میشود شما نیز برای کسبوکار خود از هفتسین پیشنهادی ما استفاده کنید، هفتسینی که از چینش و ترکیب سلامت سازمان- سادگی فرآیند- سودمندی عملکرد- سختکوشی- سرمایه فکری- سرمایه مادی و سنجش عملکرد حاصل آمده است.
کمپین اینستاگرامی «من عاشق محمدم» شهاب مرادی +عکس و متن
متن نوشته شده توسط شهاب مرادی به این شرح است:
سلام
#من_عاشق_محمدم صلی الله علیه و آله -
روایت شده؛ بعد از رحلت رسول خدا، شخص نامسلمان و تازه واردی در مدینه، بعد از ملاقات و پرسش هایی از امیرالمومنین علی علیه السلام، وقتی پاسخ سخت ترین سوال هایش را گرفت از حضرت پرسید: آیا تو محمدی؟ مولا این سخن را محترمانه ندانست و فرمود: وای بر تو! "من بنده ای از بنده های محمدم" انا عبدٌ من عبیدِ محمّد- لذا به نظر میرسد شعار "من محمدم" شعار مودبانه ای نباشد.
یک مدیر به خاطر کارهایی که میکند به موفقیت یا شکست نمیرسد، بلکه این به توانایی او در استفاده از قابلیتهای افراد بستگی دارد.
مدیر سبز:مدیریت افراد موضوعی است که برای همه به خصوص صاحبان شرکتها و کارفرمایان جالب است. برای این که بتوانید بر مردم به نحوی کارآمد مدیریت داشته باشید باید به خوبی با آنها سازش کنید. رمز موفقیت بهترین مدیران امروز این است که دارای هنری پرورش یافته از درک و سازش با دیگرانند و این صفات آنها همراه است با صبر، قاطعیت و اخلاق.
حتما موفقترین مدیر هم در جستجوی راههای جدید پیشرفت و ترقی است. یک بار این حقیقت را درک کنید، شما هم میتوانید در مسیر مدیریت کارکنان خود گامهای مثبتی بردارید و در زمان طولانی برای منافع خود با لذت و آرامش بیشتر بکوشید.
به کارمندانتان کارهای سخت و خسته کننده ارجاع نکنید
کارمندان علاقهای به کارهای چالشزا ندارند. بنابراین در مواجهه با این جور کارها روحیه خود را میبازند. این دست شماست که کار برای کارمندتان خستهکننده یا پر از هیجان باشد. کار باید یک فعالیت ارضا کننده باشد که بهترین چیزها را مطابق لیاقت افراد در اختیارشان میگذارد. کار نباید تنها، منبع درآمد باشد، بلکه باید به صورت فعالیتی درآید که موجب رشد و تکامل کارمندان میگردد.
موفقیت کارمندتان، موفقیت شماست
اگر بدانید که از کارمندی با حقوق بالا چگونه به نفع شرکت استفاده کنید، حقوق او گران به نظر نمیرسد. کارمند با حقوق پایینتر ممکن است به خاطر اشتباهات دایمی که مرتکب میشود، خیلی گران تمام شود. کاری کنید کارمندانتان به موفقیت برسند. تلاش کنید حقوق بالایی که میگیرند، بازدهی داشته باشد. اگر آنها موفق شوند، کار شما هم موفق خواهد بود، به همین سادگی.
بگذارید کارمندتان طعم موفقیت را بچشد. وقتی یک بار طعم موفقیت چشیده شود و با احساس و از ته قلب آنها را تشویق کنید، آنها مانند گلوله برفی که از تپه سرازیر شود رشد می کنند و رشد کارمندتان منجر به رشد شرکت شما میشود.
موفقیت کارمند چیست؟ خوب، موفقیت یعنی رسیدن به چیزی بیش از آنچه انتظار میرفته. به او کمک کنید. در سکوت و محرمانه، شجاعت او را افزایش دهید و آنقدر این کار را ادامه دهید تا موفقیت به دست آید. وقایع را به همراه او تجزیه و تحلیل کنید و از عقل و خرد خود بهره بگیرید. به کارمندانتان انگیزه بدهید. یک انگیزه برای کار موفق کارمندتان بسیار مهم است. فروش، فروش است، اما وقتی به آنها بگویید که فروش یک واحد به معنی چه میزان سود برای نهادتان است و به علاوه، فرصتی برای فروشهای دیگر است، کارمندتان دلیل تلاش خود را بهتر میفهمد.
بیان علت کاری را که به آنها میسپرید را به صورت عادت خود درآورید چون اگر کارمندی نداند که نقش فردیش در موفق ساختن صنعت چیست، از تمام تواناییهایش استفاده نخواهد کرد. در صورت دانستن دلیل، کارمندتان سختکوشتر خواهد شد.
اعتمادبه نفس کارمندتان را افزایش دهید
هر مدیری که میخواهد کارمندانش را بسازد باید مطمئن شود که اعمال خودش سازنده عرتنفس کارمندانش است. به کارمندانتان امنیت، آموزش، اجازه مبارزه، پول و از همه اینها مهمتر و بالاتر، رضایت شغلی بدهید همانطور که از رئیس خودتان انتظار داشتید. بر خلاف تصور مدیران مساله همیشه پول و وقتی که برای کارمندتان هزینه میکنید نیست. بلکه چگونگی لطف کردن به دیگران هم به حساب میآید. خیلی از مدیران در پایان سال عیدیهای سنگینی به کارمندان میپردازند. اما آنها این پول را میدهند چون باید بدهند، نه برای اینکه دوست دارند بدهند. هر چیزی میدهید، باید با احساس داده شود. چیزی که هنگام پرداخت میگویید 10 درصد قضیه است. آنچه چشمانتان میگوید 20 درصد، آنچه ذهنتان میگوید 30 درصد و آنچه قلبتان میگوید 40 درصد کل موضوع ارزش دارد! این را به یاد داشته باشید تا هرگز اشتباه نکنید.
با الگوی خوب بودن، نظم را به آنها بیاموزید. وقتی ساعت کاری 9 صبح شروع میشود و شما ساعت 11 میآیید، کارمندان دل به کار نخواهند داد. تنها وقتی دل به کار میدهند که ببینند شما سختتر از آنها کار میکنید. سعی کنید یک سال تمام ساعت 8:30 سرکار بروید و تفاوت را ببینید.
اشتباهات کارمندان را با وقار و احترام، ببخشید
افراد بشر همه کارمند هستند و کارمندان هم انسانند. انسانها دچار ضعفهای درونی مانند تنبلی، حرص، کم حوصلگی، غرور و اینطور مشکلات میشوند. میگویند کارمندان مثل سیب هستند، بله تعجب نکنید! وقتی یک سیب که رویش لکه دارد گیرتان میآید، چه کاری میتوانید بکنید، میتوانید او را دور بیندازید و یا بعد از برداشتن لکه سیب با چاقو آن را بخورید. 96 درصد اوقات، لکه خیلی عمیق نیست. سیب بدون لکه هم بسیار گران است. به طریق مشابه، اکثر کارمندان و همکاران شما مثل سیب هستند- باید ضعفهای آنها را با «چاقوی ذهنی» خود درآورید و از نقاط قوت آنها برای سودبری دو جانبه استفاده کنید.
به کارمندان بیاموزید با هم کنار بیایند
کنار آمدن در هر شرکتی جنبه بسیار مهمی از روابط انسانی است. چه این شرکت 6 کارمند داشته باشد یا 60، 600، 6000. ما کسانی را دیدهایم که به نظر بسیار زبده بودهاند، اما عملکرد آنها به علت نساختن با همکارانشان چندان تعریفی نداشته. به کارمندانتان گوشزد کنید، آنهایی که به دیگران لطف میکنند، نتیجه محبتهای خود را خواهند دید و برعکس، آنهایی که فقط تلخی میکنند، تلخی هم میبینند.
همچنین اگر هنوز درگیری بین شما و کارمندانتان وجود دارد، آن را از بین ببرید. کارمند اصلاحناپذیر را هم بیرون کنید تا برود و برای رقبای شما کار کند!
به کارمندان بیاموزید که همه ما برای رشد به دستان کمک کننده نیازمندیم. وقتی رشد کردید، دست دیگران را هم بگیرید. کارمندان بد را درمان کنید
کارمندان با هم مساوی نیستند. هرگز هم نبودهاند و نخواهند بود. شما به عنوان یک رهبر، هرگز نباید کارمندان بد را تحمل کنید. یک ژاپنی میگوید: « میخ بیرون زده باید آنقدر چکش بخورد تا پایین برود». میتوانیم بگوییم که کارمندان بد مثل میخ کج هستند. باید آنها را صاف کنیم یا دور بیندازیم. این کار به کمی قاطعیت و شجاعت نیاز دارد. کارمند بد از موثر بودن کار تیمی جلوگیری میکند و با اعمال ناخودآگاهش روی کارمندان خوبتان اثر منفی میگذارد. کارمندان را تشویق کنید که به نیازهای مشتری توجه نشان دهند
کارمندتان به هنگام برخورد با مشتریها باید طوری باشد که تولیدات؛ شرکت را با حسن نیت بفروشد. این کار نباید متظاهرانه باشد. کارمندان را طوری آموزش دهید که سفیر حسن نیت باشند. رفتار منفی یک مشتری میتواند درست مانند ضدتبلیغ عمل کند. این جمله را به خاطر بسپارید: « اگر هشت ساعت برای انداختن درخت وقت داشته باشم، شش ساعت آن را به تیز کردن تبرم میگذرانم».
تصور کنید که ذهن هر کارمند یک سر تیشه است. هر کسی «سر تیشه ذهنی» خود را دارد. اکثر ما از تیزی که به ارث بردهایم راضی هستیم. بعضی از ما شانس کافی برای انگیزه دادن به خود برای تیز کردن منظم تبر را داریم. به عنوان یک مدیر، تلاش کنید شش ساعت را برای تیز کردن مهارتهای کارمندان خود به کار گیرید تا آنها مشتریمدار شوند. تقریبا هیچ راه دیگری وجود ندارد. تمام کارمندانتان باید این را بفهمند که حضورشان در شرکت به خاطر مشتری است. هر کارمندی باید ذهنا و قلبا دریابد که مشتری رئیس است، سود است. حتی یک حسابدار هم بد نیست برای دریافتن نبض کار با مشتری برخورد داشته باشد.
یک ضربالمثل معروف چینی میگوید:
اگر برای یک سال خود میخواهید برنامهریزی کنید، غلات بکارید.
اگر برای سه سال خود میخواهید برنامهریزی کنید، درخت بکارید.
اما اگر برای ده سال خود میخواهید برنامه ریزی کنید، مردم را بکارید.
بله مردم! ذهن کارمند شما، مثل ذهن خودتان شبیه قطعه زمینی است. باید با (ایدهها) در آن بذر بکارید، (با مطالعه) آن را شخم بزنید، (باملاقات هم ردیفان خود) آن را تقویت کنید، (برای جلوگیری از سکون آن) آفتکشی نمایید، تا بهترین محصول از آن به دست آید.
هر کس مرتکب گناهی شود در حالی که خندان است (در روز قیامت) با چشم گریان به آتش دوزخ در افتدی
(جهاد با نفس، ح 376)
حدیث(6) امام صادق (ع) فرمودند:
مَا زُویَ الرّفقُ عَن أهل بَیت إلّا زُویَ عَنهُمُ الخَیرُی سازگاری و مدارا از اهل هیچ خانه ای باز داشته نشده جز اینکه آنان از خیر و خوبی محروم و بی بهره گشته استی
(جهاد با نفس، ح 279)
حدیث(7) امام صادق (ع) فرمودند:
قَالَ رَسُولُ اللهِ (ص): مَن تَرَکَ مَعصِیَة ً للهِ مَخَافَةَ اللهِ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی أرضَاهُ یَومَ القِیَامَةِی رسول خدا فرمود: کسی که معصیت الهی را از خوف خدای تبارک و تعالی ترک کند خداوند او را در روز قیامت خوشنود می سازدی
(جهاد با نفس، ح 222)
حدیث(8) امام صادق (ع) فرمودند:
مَا مِن قَبض ٍ وَلا بَسط ٍ إلّا وَلِلّهِ فِیهِ مَشِیئَةٌ وَقَضَاءٌ وَابتِلَاءٌی هیچ تنگنا و گشایشی نیست، مگر آنکه مشیت و قضا و امتحان الهی در آن نهفته استی
یزید بن صائغ گوید: به امام جعفر صادق عرض کردم که : مردی هست که شیعه است ولی اگر سخن گوید دروغ می گوید و اگر وعده دهد به وعده اش وفا نمی کند و اگر امینش شمرند خیانت می کند؛ چنین کسی چه مقام و منزلتی دارد؟ حضرت فرمود: منزلت او نزدیکترین منزلها به کفر است ولی کافر نیستی
(جهاد با نفس، ح 479)
حدیث (13) امام صادق (ع) فرمودند:
اتَّقوا اللهَ وَ لا یَحسُد بَعضُکُم بَعضای
از خدا بترسید و کسی از شما بر دیگری حسد نوَرزدی
(جهاد با نفس، ح 543)
حدیث (14) امام صادق (ع) فرمودند:
کَفی بالحِلم ناصِراً و قالَ: إذا لَم تَکُن حَلیماً فَتَحَلَّمی
بردباری به عنوان یاری کننده کافی است و فرمودند: اگر بردبار نیستی خود را به برداباری واداری
(جهاد با نفس، ح 261)
حدیث (15) امام صادق (ع) فرمودند:
فَزَکاةُ العَینِ انَّظَرُ بِالعِبَرِ وَالغَضُّ عَنِ الشَّهَواتِ وَ ما یضاهیها
زکات چشم به دیده عبرت نگریستن و چشم پوشی از شهوات و مانند آن استی
(مصباح الشریعه، باب 21)
حدیث (16) امام صادق (ع) فرمودند:
مُجالَسَةُ الصّالِحینَ داعیةٌ إلَی الصَّلاحِی
همنشینی با صالحان، (انسان را) به سوی صلاح رهنمون میشودی
آیا به شما بگویم که مکارم اخلاق چیست؟ گذشت کردن از مردم، کمک مالى به برادر (دینى) خود و بسیار به یاد خدا بودن.
(معانى الأخبار، ص 191، ح 2)
حدیث (25) امام صادق (ع) فرمودند:
لا یستَیقِنُ القَلبُ اَنَّ الحَقَّ باطِلٌ اَبَدا وَ لا یستَیقِنُ اَنَّ الباطِلَ حَقٌّ اَبَدا هرگز دل به باطل بودن حق و به حق بودن باطل یقین نمی کند
(تفسیر العیاشى، ج 2، ص 53، ح 39)
حدیث (26) امام صادق (ع) فرمودند:
حُسنُ الظَّنِّ باللهِ أن لَا تَرجُوَ إلاَّ اللهَ وَ لَا تَخَافَ إلَّا ذَنبَکَ. گمان نیکو به خدا داشتن این است که امید به هیچکس جز او نداشته باشی و از هیچ چیز جز گناهت نترسی.
حدیث (27) امام صادق (ع) فرمودند:
مَن اَحسَنَ خُلقَهُ اَحَبَّهُ الاخیارُ وَ جانَبَهُ الفُجّارُ انسان خوش اخلاق، از دوستى مردمان خوب برخوردار است و از تعرّض آدمهاى نابکار در امان است .
(مستدرک الوسائل، ج 8 ، ص 449)
(جهاد با نفس، ح 143)
حدیث (28) امام صادق (ع) فرمودند:
مَن لَم یملِک غَضَبَهُ لَم یملِک عَقلَهُ. هر آنکه بر غضب خود چیره نشود، بر عقل خود اختیاری ندارد.
( کافی، ج 2، ص 303 )
حدیث (29) امام صادق (ع) فرمودند:
انَّ شِیعَةَ عَلِیِّ(ع) کانُو خُمُصَ البُطُونِ، ذُبُلَ الشَّفَاهِ، اَهلَ الرَافَةٍ وَ عِلمٍ وَ حِلمٍ، یُعرَفُونَ بِالرَّهبَانِیَّةِ همانا شیعیان علی(ع) شکمهاشان تهی و لبهاشان خشکیده بود، اهل مهربانی و علم و بردباری بودند و به پارسایی شناخته می شدند
( جهاد با نفس، ح 35 )
حدیث (30) امام صادق (ع) فرمودند:
اِنَّ مِمّا یزَینُ الاِسلامَ الاَخلاقُ الحَسَنَةُ فیما بَینَ النّاس خوش اخلاقى در بین مردم، زینت اسلام است.
(مشکاة الأنوار، ص 422)
حدیث (31) امام صادق (ع) فرمودند:
اِنَّ مِمّا یزَینُ الاِسلامَ الاَخلاقُ الحَسَنَةُ فیما بَینَ النّاس خوش اخلاقى در بین مردم، زینت اسلام است.
(مشکاة الأنوار، ص 422)
حدیث (32) امام صادق (ع) فرمودند:
اَ لعالِمُ بِزَمانِهِ لا تَهجُمُ عَلَیهِ اللَّوابِسُ
کسى که به اوضاع زمان خود آگاه باشد، گرفتار هجوم اشتباهات نمى شود.
(تحف العقول، ص 356 )
حدیث (33) امام صادق (ع) فرمودند:
اِذا اَرادَ اللّهُ بِقَومٍ هَلکا ظَهَرَ فیهِمُ الرِّبا هنگامى که خداوند بخواهد ملتى را نابود کند، رباخوارى در میان آنان رواج مىیابد.
(وسائل الشیعه، ج 18، ص 123، ح 17)
حدیث (34) امام صادق (ع) فرمودند:
اِنَّ المُؤمِنَ وَلىُّ اللّهِ یعینُهُ وَ یصنَعُ لَهُ وَ لا یقولُ عَلَیهِ اِلاَّ الحَقَّ وَ لا یخافُ غَیرَهُ
مؤمن دوست خداست، یاریش مى رساند و براى او کار مى کند و درباره او جز حق نمى گوید و از غیر او نمى ترسد.
(کافى، ج 2، ص 171، ح 5)
حدیث (35) امام صادق (ع) فرمودند:
من اراد الرئاسه هلک
کسی که ریاست را قصد کند هلاک می گردد.
(جهاد با نفس ،ح 503)
حدیث (36) امام صادق (ع) فرمودند:
الله فی عَون المُومِن، مادامَ المُومِن فی عَون اَخیهِ خداوند در پی یاری مومن است، تا وقتی که مومن در پی یاری برادر خویش است.
(بحار الانوار، ج74 ،ص322)
حدیث (37) امام صادق (ع) فرمودند:
ما مِن رَجُلٍ تَکبَّرَ أو تَجَبَّرَ إلاّ لِذِلَّةٍ وَجَدَها فی نفسِهِ هیچ مردى تکبّر یا گردنفرازى نکرد ،مگر به سبب احساس خوارى و حقارتى که در خود یافت.
(میزان الحکمه ، ح 9814)
حدیث (38) امام صادق (ع) فرمودند:
مَن عَیرَ مُؤمِناً بِذَنبٍ لَم یمُت حَتّى یرتَکبَهُ هر کس مؤمنى را بر انجام دادن گناهى سرزنش کند، نمی میرد تا آنکه خود آن گناه را مرتکب شود
دستم به نوشتن میرود
و فکر میکنم تمام بغض نبودن هایم به قلبم سرازیر شده
بسیار نخواسته اند که باشم
که باشی
اما دستشان کوتاه است
من میانه ی غم و ترانه مانده ام که چگونه جلو بغض سرریز سالها را
بگیرم
حرفت گل انداخته میانه همه ی شمعدانی ها
چای
دم نوش
لیوان همیشگی
و من که امشب فریاد شده ام سر همه ی جز خودم
حالم خوش است
از جنس همان خرابهای خوب
و فکر میکنم چقدر نبودنت مرا میسوزاند و تحمل مرا کم میکند
گوشی را بردار
فقط پشت تلفن نفس بکش
همین هم ارامم میکند
چقدر سوخته ام
و نفهمیده ام
خسته ام خدا
کاش میشد این روزها صب بیدار نشوم
من احتیاج به کمی شب دارم حواست هست؟؟
وقتي شما به شهر نيويورك سفر كنيد، جالب ترين بخش سفر شما هنگامي است كه پس از خروج از هواپيما و فرودگاه، قصد گرفتن يك تاكسي را داشته باشيد. اگر يك تاكسي براي ورود به شهر و رسيدن به مقصد بيابيد شانس به شما روي آورده است. اگر راننده ي تاكسي شهر را بشناسد و از نشاني شما سر در آورد با اقبال ديگري روبرو شده ايد. اگر زبان راننده را بدانيد و بتوانيد با او سخن بگوييد بخت يارتان است و اگر راننده عصباني نباشد، با حسن اتفاق ديگري مواجه هستيد. خلاصه براي رسيدن به مقصد بايد از موانع متعددي بگذريد.
هاروي مك كي مي گويد: «روزي پس از خروج از هواپيما، در محوطه اي به انتظار تاكسي ايستاده بودم كه ناگهان راننده اي با پيراهن سفيد و تميز و پاپيون سياه از اتومبيلش بيرون پريد، خود را به من رساند و پس از سلام و معرفي خود گفت: «لطفا چمدان خود را در صندوق عقب بگذاريد.»
سپس كارت كوچكي را به من داد و گفت: «لطفا به عبارتي كه رسالت مرا تعريف مي كند توجه كنيد.»
بر روي كارت نوشته شده بود: «در كوتاه ترين مدت، با كمترين هزينه، مطمئن ترين راه ممكن و در محيطي دوستانه شما را به مقصد مي رسانم.»
من چنان شگفت زده شدم كه گفتم نكند هواپيما به جاي نيويورك در كره اي ديگر فرود آمده است. راننده در را گشود و من سوار اتومبيل بسيار آراسته اي شدم. پس از آنكه راننده پشت فرمان قرار گرفت، رو به من كرد و گفت: «پيش از حركت، قهوه ميل داريد؟ در اينجا يك فلاسك قهوه معمولي و فلاسك ديگري از قهوه مخصوص براي كسانيكه رژيم تغذيه دارند، هست.»
گفتم: «خير، قهوه ميل ندارم، اما با نوشابه موافقم».
راننده پرسيد: «در يخدان هم نوشابه دارم و هم آب ميوه.»
سپس با دادن يك بطري نوشابه، حركت كرد و گفت: «اگر ميل به مطالعه داريد مجلات تايم، ورزش و تصوير و آمريكاي امروز در اختيار شما است.»
آنگاه، بار ديگر كارت كوچك ديگري در اختيارم گذاشت و گفت: «اين فهرست ايستگاههاي راديويي است كه مي توانيد از آنها استفاده كنيد. ضمنا من مي توانم درباره بناهاي ديدني و تاريخي و اخبار محلي شهر نيويورك اطلاعاتي به شما بدهم و اگر تمايلي نداشته باشيد مي توانم سكوت كنم. در هر صورت من در خدمت شما هستم.»
از او پرسيدم: «چند سال است كه به اين شيوه كار مي كنيد؟»
پاسخ داد: « دو سال.»
پرسيدم: «چند سال است كه به اين كار مشغوليد؟»
جواب داد: «هفت سال.»
پرسيدم: «پنج سال اول را چگونه كار مي كردي؟»
گفت: «از همه چيز و همه كس،از اتوبوسها و تاكسي هاي زيادي كه هميشه راه را بند مي آورند، و از دستمزدي كه نويد زندگي بهتري را به همراه نداشت مي ناليدم. روزي در اتومبيلم نشسته بودم و به راديو گوش مي دادم كه وين داير شروع به سخنراني كرد. مضمون حرفش اين بود كه مانند مرغابيها كه مدام واك واك مي كنند، غرغر نكنيد، به خود آييد و چون عقابها اوج گيريد. پس از شنيدن آن گفتار راديويي، به پيرامون خود نگريستم و صحنه هايي را ديدم كه تا آن زمان گويي چشمانم را بر آنها بسته بودم. تاكسيهاي كثيفي كه رانندگانش مدام غرولند مي كردند، هيچگاه شاد و سرخوش نبودند و با مسافرانشان برخورد مناسبي نداشتند. سخنان وين داير، بر من چنان تاثيري گذاشت كه تصميم گرفتم تجديد نظري كلي در ديدگاهها و باورهايم به وجود آورم.»
پرسيدم: « چه تفاوتي در زندگي تو حاصل شد؟»
گفت: «سال اول، درآمدم دوبرابر شد و سال گذشته به چهار برابر رسيد. نكته اي كه مرا به تعجب واداشت اين بود كه در يكي دو سال گذشته، اين داستان را حداقل با سي راننده تاكسي در ميان گذاشتم اما فقط دو نفر از آنها به شنيدن آن رغبت نشان دادند و از آن استقبال كردند. بقيه چون مرغابيها، به انواع و اقسام عذر و بهانه ها متوسل شدند و به نحوي خود را متقاعد كردند كه چنين شيوه اي را نمي توانند برگزينند.»
لطیفه ی مدیریتی . . .
از مدير ارشد يك سازمان سوال شد: «شما در اداره تان شايسته سالاري داريد؟»
مدير كمي فكر كرد و گفت: «اسمش بنظرم آشناست. بايد از كارگزيني بپرسم ببينم كارمندي به اسم خانم شايسته سالاري داريم يا نه؟»
به وبلاگ خودتون خوش آمدید
پیروزی آن نیست که هرگز زمین نخوری، آن است که بعداز هر زمین خوردنی برخیزی
Victory is not never to fall, It is to rise after every fall
Mahatma Gandhi